ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۱۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

یک قسمت از من دوست داره با آدم های جدیدی آشنا بشه و گوش بده 

و یک قسمت دیگه از من دوست داره توی سکوت مطلق پیش بره 

داشتن این دو تا کنار هم برای من مثل نشستن تو ساحل هنگامیه که هیچوقت تجربش نکردم 

  • ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۵۸

اما یک روز در راه پل طبیعت دستت را میگیرم و میگویم غصه هایت نصف نصف قبول؟

  • ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۰۹

پر از رهایی و آرامش بگذره...

  • ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۳۷