ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۱۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

یک سال گذشته تغییرات زیادی کردم ...

مهمترین چیزی که میتونم برای امسال بگم حذف کردن بود 

امسال ادمهایی رو از زندگیم حذف کردم که طلبکارانه ازم انتطار داشتن یک طرفه براشون باشم 

امسال کم کم متوجه شدم که خستم از همیشه قوی بودن از اینکه همش باید به خودم القا کنم میتونم تحمل کنم و ادامه بدم 

راستش اون نداشته های خودم شدن برای دیگران اونقدرهاهم تصمیم عاقلانه ای نبود 

فهمیدم برای اینکه بتونم راحت تر ادامه بدم نیاز دارم خودخواه باشم هرچقدر و هرطور که مورد قضاوت اطرافیانم قرار بگیرم 

فهمیدم قرار نیست همش من اون قسمت ماجرا باشم که میفته پی بقیه 

نیاز داشتم تنها تر بشم 

ادمای اطرافمو با کیغیت تر انتخاب کنم و تمرکز کنم تا قسمت با کیفیت تری توی رابطه باهاشون باشم 

و دلخوشی های کوچیکم ...

من هنوز زنده ام ...

  • ۰ نظر
  • ۰۲ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۲۵