یکی از بهونه هام واس دررفتن از زیرکارا اینه ک مرطوب کننده میزنم ب دستام بعد هرکی هرکاری میگ بهم انجام بدم میگم :دستم چربه متاسفانه!!!
:)
- ۰ نظر
- ۲۳ دی ۹۵ ، ۱۶:۰۰
یکی از بهونه هام واس دررفتن از زیرکارا اینه ک مرطوب کننده میزنم ب دستام بعد هرکی هرکاری میگ بهم انجام بدم میگم :دستم چربه متاسفانه!!!
:)
این روزها خلاصه شده در آینه در موهای بافته
این روزها خلاصه تر شده در منطقی بودن دل کندن دلتنگ نشدن فراموش کردن بی تفاوت بودن
و اسمش را گستاخانه میگذارند بزرگ شدن
_ داروندارم.
+ داروی چی نداری!؟
_ دار و ندارم... تورومیگم دیوونه...
دلم واس هیچی تنگ نشده
وتو... تو ک دیگ باید بدونی لابد ی واکنش شیمیایی برگشت ناپذیر ته قلبم اتفاق افتاده ک حال وروز این روزام اینه.
احتمالا قلبم رابدهند به یک نفر هم سن وسال خودم...
تپیدن قلبم در شمال غربی دیگری درحالی که وجودم دیگر نیست...
بغض گلویت را خواهد فشرد
شناخت آدمها اصلا کار سختی نیست
فقط ممکنه کلی زمان ببره تا موقعیت های مختلف بوجود بیاد و بش عکس العمل آدمهارو دید و آنالیز کرد.
خب اگ مسیر کنکورو ب ی فیلم ترسناک تشبیه کنیم من دارم کم کم میرسم ب اون سکانسی ک زامبیا با اره برقی میفتن دنبالم!!!
حالا دیگ خودتون تصور کنید من کجاهای راهم...
اوربیتال فضایی دراطراف هسته ک احتمال حضور الکترون در آن بشدت زیاد است
اما حالا اتاق من فضایی در جهان هستی ک احتمال حضور من در آن قریب ب یقین 99.9 است!!!